|
||||||
|
||||||
صفحه اصلی
تشکر
|
Wednesday, September 27, 2006 يک بار، حدود دوازده سال پيش، نزديکترين د وستم برام چيزی نوشت که هيچوقت از خاطرم محو نمی شه. چون هرقدم که تو زندگی جلو می رم درستی حرفش بيشتر و بيشتر برام ثابت می شه. اصل حرفش اين بود که کبوتر با اين که از سر بام می پره و می ره، اما در نهايت برمی گرده به همون جايی که اهلی شده بود، چون دلش بند همون جاست... حکايت من و اين وبلاگه. هر کاری کردم توی يک وبلاگ ديگه بنويسم نشد. انگار تنها جايی که احساس آرامش می کنم همين زندگی ساده اما زيباست که خودم ساختمش و چهار ساله که دارم باهاش زندگی می کنم. گيرم خيلی اوقات مثل بچه کبوترها از اينجا پر کشيده باشم که چيزهای جديدتر تجربه کنم اما هر بار بر می گردم. اين بار هم برگشتم! آرشيوم رو کم کم منتقل می کنم. همين جا می مونم :) |
|||||