زندگـــی

                                        

 

 

 

 

 

  

صفحه اصلی
August 2002
September 2002
October 2002
November 2002
December 2002
January 2003
February 2003
March 2003
April 2003
May 2003
June 2003
July 2003
August 2003
September 2003
October 2003
November 2003
December 2003
January 2004
February 2004
March 2004
May 2004
June 2004
July 2004
August 2004
September 2004
October 2004
November 2004
December 2004
January 2005
March 2005
May 2005
June 2005
July 2005
August 2005
October 2005
November 2005
December 2005
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
March 2007
April 2007
June 2007

 

تشکر   

This page is powered by Blogger.

Weblog Commenting by HaloScan.com

Danshjoo List

 

 

 

Friday, November 11, 2005

هندی ها آدمهای جالبی هستند. بعضی از آداب و رسومشون به ما ايرانی ها شباهت زيادی داره، اما گاهی اونقدر با ما تفاوت دارند که احساس می کنی هيچگونه شباهتی هيچوقت بين ما نبوده!
روزهای اولی که اينجا اومده بودم، اولين چيزی که توجهم رو جلب کرد اين بود که بهداشت در اين کشور هيچ معنی و مفهومی نداره! توی خيابونها امکان نداره بتونيد سطل آشغال پيدا کنيد. حتی خيلی جاها گوشه ی خيابون يا پياده رو (اگر پياده رويی وجود داشته باشه!) تبديل شده به محل ريختن زباله! سگ ها و خوکها و گاوها و بوفالوهای کثيف توی شهر به همون اندازه هستند که موتور و ماشين و ريکشا! البته مسلما مناطقی از شهر هست که سعی شده از اين آلودگی ها دور بمونه، اما به جرات می شه گفت 70% شهر که در واقع بافت اصلی اينجا رو تشکيل می ده دقيقا همونجوريه که گفتم. مردم هم کاملا خودشون رو با اين شرايط تطبيق داده اند، مثلا چون اينجا دستشويی عمومی وجود نداره، خيلی راحت کنار خيابون، زير درخت يا کنار هر ديواری که می بينند کارشون رو انجام می دن! تا حدی که روی ديوار ساختمونهای مهم و شيک با خط درشت نوشته اند: "لطفا ادرار نکنيد"!!!
چند وقت پيش صحنه ای ديدم که فکر نمی کنم به اين راحتی ها از ذهنم بيرون بره. گوشه ی خيابون به خاطر بارون شب قبل، به اندازه ی حدود 4-5 متر مربع آب جمع شده بود. يک بوفالوی سياه کثيف يک طرف ايستاده بود و از اون آب می خورد. 1 متر اون طرف تر يک نفر داشت ريکشا (تاکسی هندی) اش رو با اون آب تميز می کرد و کمی جلوتر هم زنی نشسته بود و لباسهاش رو توی همون آب کثيف مثلا می شست. اما از همه جالبتر اين که 3 تا بچه ی قد و نيم قد (که احتمالا بچه های همون زنه بودند) لخت مادرزاد داشتند توی اون آب شنا و بازی می کردند!!!
اينها چيزهاييه که شايد هيچوقت نشه هيچ جای دنيا ديد. اما جالبترين و عجيب ترين مسئله اينه که با وجود اينهمه کثيفی (که می دونم تقريبا توی تمام شهرهای هند و حتی توی دهلی وجود داره) به خاطر تبليغات وسيعی که از هند می شه هيچوقت به ذهن کسی نمی رسه که اوضاع ممکنه تا اين حد اسفناک باشه.

                                      8:28 AM