زندگـــی

                                        

 

 

 

 

 

  

صفحه اصلی
August 2002
September 2002
October 2002
November 2002
December 2002
January 2003
February 2003
March 2003
April 2003
May 2003
June 2003
July 2003
August 2003
September 2003
October 2003
November 2003
December 2003
January 2004
February 2004
March 2004
May 2004
June 2004
July 2004
August 2004
September 2004
October 2004
November 2004
December 2004
January 2005
March 2005
May 2005
June 2005
July 2005
August 2005
October 2005
November 2005
December 2005
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
March 2007
April 2007
June 2007

 

تشکر   

This page is powered by Blogger.

Weblog Commenting by HaloScan.com

Danshjoo List

 

 

 

Monday, August 09, 2004

حسين پناهی را دوست داشتم. شايد به خاطر ساده بودنش، يا به خاطر حرفهای قشنگی که هميشه همراهش بود. نمی دانم خوب بود يا بد؟ هر چه بود، با ديگرانی که می شناختم و می شناسم فرق داشت. ولی، با همه ی تفاوتش، اسير تکرار مرگ شد.
روحش شاد.

پس اينها همه اسمش زندگی است:
دلتنگی ها، دل خوشی ها، ثانيه ها، دقيقه ها
حتی اگر تعدادشان به دو برابر آن رقمی که برايت نوشته ام برسد
ما زنده ايم، چون بيداريم
ما زنده ايم، چون می خوابيم
و رستگار و سعادتمنديم،
زيرا هنوز بر گستره ی ويرانه های وجودمان پانشينی
برای گنجشک عشق باقی گذاشته ايم.
خوشبختيم، زيرا هنوز صبح هامان آذين ملکوتی بانگ خروس هاست
سروها مبلغين بی منت سرسبزی اند.
و شقايق ها پيام آوران آيه های سرخ عطر و آتش
برگچه های پياز ترانه های طراوتند.
و فکر کن!
واقعا فکر کن که چه هولناک می شد اگر از ميان آواها
بانگ خروس را برمی داشتند
و همين طور ريگ ها
و ماه
و منظومه ها
ما نيز بايد دوست بداريم... آری بايد
زيرا دوست داشتن خال بال روح ماست.

                                      11:55 AM