با بچه ها بودن و با اونها سر و کله زدن لذت عجيبی داره، و در عين حال حوصله خارق العاده ای هم می خواد!
امروز بايد با بچه های اول راهنمايی حرف می زدم. خيلی هيجان انگيز بود. اونها هم کلی هيجان داشتند. اما بايد اعتراف کنم که وقتی بحثمون از 1 ساعت بيشتر شد، کم کم حوصله شون سر رفت. فکر اينجاش رو نکرده بودم. برای فردا بايد جوری برنامه ريزی کنم که بتونن 1 ساعت و نيم سر جاشون ميخکوب بشن!!!
پ.ن: معلمها بايد خيلی چيزها از روانشناسی سرشون بشه.