چرا مرگ در بين بچه های وبلاگی تا اين حد زياد شده؟ يعنی آنها که می دانند روزهای آخر زندگی را می گذرانند، به عنوان آخرين تجربيات خود شروع به وبلاگ نويسی می کنند؟ يا اينکه مرگ حقيقتا همينقدر به ما نزديک است و ما نمی بينيم و درک نمی کنيم؟
اشوزرتشت را نمی خواندم. اما باور رفتنش مثل باور همه جداييها سخت بود...
و نترسيم از مرگ
مرگ پايان کبوتر نيست
مرگ وارونه يک زنجره نيست
مرگ در ذهن اقاقی جاری است
مرگ در آب و هوای خوش انديشه نشيمن دارد
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می گويد
...