امروز حالم کمی بهتر شده. نمی دونم به خاطر کنفرانس خوبی بود که صبح ارائه دادم يا به خاطر گزارش کار آزمايشگاه که برخلاف انتظارم به موقع به استاد رسوندم؟ يا شايد به خاطر اين که ديروز عصر وقتی از دست دوستم عصبانی شدم تمام عصبانيتم رو بروز دادم و هيچی رو در خودم نريختم. يا به خاطر ديدن يک دوست خوب بود که حسابی دلم براش تنگ شده بود. شايد هم به خاطر اعتماد به نفسی باشه که اين روزها مرتب از طرف اطرافيان بهم داده می شه! اما می دونم، موثر ترين عامل، حرفهايی بود که صبح با خدا زدم.