|
||||||
|
||||||
صفحه اصلی
تشکر
|
Wednesday, June 04, 2003 رستنی ها کم نيست من و تو کم بوديم خشک و پژمرده و تا روی زمين خم بوديم گفتنی ها کم نيست من و تو کم گفتيم مثل هذيان دم مرگ از آغاز چنين درهم و برهم گفتيم ديدنی ها کم نيست من و تو کم ديديم بی سبب از پاييز جای ميلاد اقاقی ها را پرسيديم چيدنی ها کم نيست من و تو کم چيديم وقت گل دادن عشق روی دار قالی بی سبب حتی پرتاب گل سرخی را ترسيديم خواندنی ها کم نيست من و تو کم خوانديم من و تو ساده ترين شکل سرودن را در معبر باد، با دهانی بسته وامانديم من و تو خم نه و درهم نه و کم هم نه می بايد باهم باشيم من و تو حق داريم در شب اين جنبش نبض آدم باشيم من و تو حق داريم که به اندازه ما هم شده باهم باشيم گفتنی ها کم نيست... (؟) |
|||||