برخيز و راه بگشا
از رخوت و بهانه
تا اوج آشيانه
آنجا که نور اميد
روشن بود شبانه
برخيز و راه بگشا
لختی به خود بياويز
در غصه های لبريز
بايد بهار باشی
همواره نيست پاييز
برخيز و راه بگشا
هم بنده ای هم آزاد
حسرت مخور به ديروز
سلطان زندگی ها
فردای ديگری داد
برخيز و راه بگشا
آنگاه بوسه هايت
تقديم کهکشان باد!