اتاق خلوت پاکی است
برای فکر، چه ابعاد ساده ای دارد!
دلم عجيب گرفته است
خيال خواب ندارم
...
هنوز در سفرم
خيال می کنم
در آبهای جهان قايقی است
و من -مسافر قايق- هزارها سال است
سرود زنده دريانوردی های کهن را
به گوش روزنه های فصول می خوانم
و پيش می رانم
مرا سفر به کجا بردی؟
کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند
و بند کفش به انگشتهای نرم فراغت
گشوده خواهد شد؟
کجاست جای رسيدن، و پهن کردن يک فرش
و بی خيال نشستن
و گوش دادن به
صدای شستن يک ظرف زير شير مجاور؟