|
||||||
|
||||||
صفحه اصلی
تشکر
|
Saturday, May 24, 2003 خسته ام، خيلی خسته. می دونی چند وقته اينجا غر نزدم؟ خسته شدم از بس سعی بيهوده کردم که خوب باشم، شاد باشم، به چيزهای بد فکر نکنم، به اينکه چقدر با ديگران فرق دارم، به اينکه مدام دارم بازی می کنم تا خودم رو مثل ديگران نشون بدم و دلم رو خوش کنم به اينکه چقدر دوست دارم! از اينکه "خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو" رو باور کردم... خودم کجا هستم؟ کجای اين کارها که می کنم نشونی از "من" داره؟ هويتم رو کجا جا گذاشتم که حالا فقط هاله ای از اون رو به همراه دارم؟ خسته شدم... يه چيزی بايد باشه. يه چيزی فراتر از همه اين درس خواندن ها، کار کردن ها، دويدن ها و به جايی نرسيدن ها! يه چيزی بايد باشه که به اين زندگی معنی بده، به ما اميد بده، به مايی که تمام زندگيمون بی مفهوم شده... کجاست اون نور؟؟؟ |
|||||