|
||||||
|
||||||
صفحه اصلی
تشکر
|
Tuesday, January 07, 2003 وای اين نوشته چقدر خوشگله! از وبلاگ علی بی غم دزديدمش!!! مشتي نور در دستان خدا خدا مشتي خاك را برگرفت. مي خواست ليلي را بسازد. از خود در او دميد؛ و ليلي پيش از آنكه باخبر شود عاشق شد. سالياني است كه ليلي عشق مي ورزد. ليلي بايد عاشق باشد؛ زيرا خدا در او دميده است. و هركه خدا در او بدمد، عاشق مي شود. ليلي نام تمام دختران زمين است. نام ديگر انسان. خدا گفت: به دنيايتان مي آورم تا عاشق شويد. آزمونتان تنها همين است: عشق. و هر كه عاشق تر آمد. نزديكتر است. پس نزديكتر آييد. نزديكتر!!! عشق كمند من است. كمندي كه شما را پيش من مي آورد. كمندم را بگيريد. ... ليلي كمند خدا را گرفت. خدا گفت عشق گفتگو است گفتگو با من با من گفتگو كنيد. و ليلي تمام كلمه هايش را به خدا داد. ليلي، هم صحبت خدا شد. خدا گفت: عشق، همان نام من است كه مشتي خاك را بدل به نور مي كند. و ليلي مشتي نور شد در دستان خداوند. |
|||||