مازيار امروز عالی نوشته. حرفش حرف دل منه، البته حرف دل من بود، اما فراموشش کرده بودم، فراموش کرده بودم که ميدونم دنيا چقدر کثيف شده، فراموش کرده بودم که نبايد از کسي توقع خوبي داشت، توقع مردانگی، توقع ياری، توقع يک عشق پاک... فراموش کرده بودم... و هنوز به دنبال اين صفات کوچه به کوچه، خانه به خانه، مي گردم. بلکه بيابم... آره، ترجيح ميدم فراموش کنم....
روزگار عهد و پيمان ها گذشت
در دل طوفان نشستن ها گذشت
همره ياران بماندن وقت زار
روز آوای کبوترها گذشت
روزگاران مرد بود و مردانگی
اينک آن مردی رستم ها گذشت
حال ماييم و اين جهان نامراد
از دل بي همزبان غمها گذشت