|
||||||
|
||||||
صفحه اصلی
تشکر
|
Saturday, November 30, 2002 ساعت 10:45 صبح- سر کلاس سيگنال(!): خوابم مياد. مرتب دارم خميازه مي کشم. بد عادت شدم اساسي. پنجشنبه هم سر کلاس الکترونيک نيومدم. خيلی بي تربيت شدم! مهديه هم خوابش مياد. پام هم خواب رفته!... هممون خوابيم، همه. اگه خواب نبوديم مي ديديمش. اونوقت ديگه اين همه مشکل نداشتيم. اونوقت گم نمي شديم. اونوقت همه مون رو سفيد بوديم... بايد از خواب بيدار بشيم، قبل از اينکه خيلی دير بشه... ولی سخته تشخيص اينکه واقعا بيداريم يا اينکه داريم خواب مي بينيم که بيداريم! شايد هيچ جوری نشه بيدار شد، شايد فقط همونه که ميتونه بيدارمون کنه. ما فقط ميتونيم بي صبرانه منتظر باشيم؛ منتظر لحظه بيدار شدن؛ منتظر لحظه وصل به حقيقت... |
|||||