|
||||||
|
||||||
صفحه اصلی
تشکر
|
Friday, October 25, 2002 براي همه شماهايي كه وبلاگ منو ميخونين و بعضيها كه لطف ميكنن و با نظر دادن اين حس رو بهم ميدن كه تنها نيستم: سبزي جنگلها، نرمش آب روان، آبي درياها آسمان روشن، دل ما مي تپد از بهر زمين قدمت بر سر چشم، سبز باشيم با هم امشب با خدا كه حرف ميزدم، همش اين حديث قدسي توي ذهنم ميومد: " اي بنده من، آنگاه كه به نماز مي ايستي آنچنان به سخنانت گوش ميدهم كه گويي همين يك بنده را دارم و تو آنچنان از من غافلي كه گويي چندين خداي داري. " Monday, October 21, 2002 دلم ميخواد به خاطر امشب، به حرمت عظمت امشب، بنويسم. اما امشب اونقدر عظيمه و من اونقدر كوچكم كه وقتي بهش فكر ميكنم فقط گم ميشم. من امشب گم شده ام. نميدونم، نميتونم، احساس ضعيف بودن -هيچ بودن- ميكنم، ميترسم... و فقط ميتونم گريه كنم... و دعا... Sunday, October 20, 2002 مي گن: تاريكترين لحظه، لحظه قبل از طلوع خورشيد است. خيلي مهمه كه آدم توي اين تاريكي مطلق، بتونه اميدش رو به طلوع از دست نده. بتونه خودش رو براي طلوع فردا پاك نگه داره... و خيلي وحشتناكه اگه فردا كه خورشيد همه جا رو روشن كرد، ببيني كه تو هم همرنگ سياهي ها شده اي. ببيني كه كثيفي، و لياقت همراهي خورشيد رو نداري، كه خودت دشمن خورشيد بودي و نميدونستي... خيلي وحشتناكه... داره بارون مياد... باز هم دل من و دل آسمون يكي شدند. Tuesday, October 15, 2002 تنهايي اگر سخت است همبازي زيبايم ماهي شدن آسان است من پيش تو مي مانم... Monday, October 14, 2002 مرا عهديست با جانان كه تا جان در بدن دارم هواداران كويش را چو جان خويشتن دارم باور ميكني كه من تا چند وقت پيش اصلا نميتونستم اين شعر رو درك كنم؟ اما 4-5 روز پيش تو راه دانشگاه خود به خود اين شعر اومد تو ذهنم و تازه دركش كردم... چقدر هم شعر قشنگيه! سلام يادته گفته بودم بايد 2 تا كار رو شروع كنم؟ يكيش رو شروع كردم. اون يكي هم بنا به دلايلي فعلا به تعويق افتاد. اما حالا كار سومي هم هست كه خيلي مهمه و اون رو هم ميخوام از همين امشب شروع كنم. فقط خودش كمك كنه كه بتونم ادامه بدم... Friday, October 11, 2002 يه چيزي هست كه چند وقته ميخوام بگم اما هي نميشد! ميخوام از مازيار به خاطر لوگوي خوشگلي كه برام درست كرده تشكر كنم. مرسي مازيار. كلي خوشحالم كردي. در ضمن من سيستم نظرخواهي هم گذاشتم اما اونجوري كه ميخوام نيست :( كاچي بهتر از هيچي! Wednesday, October 09, 2002 امشب حال خوشي ندارم. چند شبه كه اينطوريم. ميخوام 2 تا كار رو شروع كنم. 2 تا كاري كه هر دو رو قبلا انجام مي دادم اما به يك دليل واحد كنارشون گذاشتم: تنبلي... خيلي سخته كه آدم راه درست رو بتونه تشخيص بده. گرچه يه دوستي دارم كه مي گه من زيادي سخت مي گيرم. مي گه راه درست مشخصه. واقعا اينطوريه؟ خوش به حال اونا كه تو راه درست دارن قدم برمي دارن... من شك مي كنم. اين بده؟ يه دوست ديگه مي گفت تا زماني كه شكت تو رو از انجام كار باز نداره اشكالي نداره. من مي گم اگه به همون كاري كه دارم مي كنم شك داشته باشم چي؟ من خيلي گيجم. خيلي هم محتاج دعا... Tuesday, October 01, 2002 جديدا yahoo! msngr دوباره ادا درآورده و خيلي ها تا مي خوان login كنن كل سيستم قاط ميزنه! چند ماه پيش اين مشكل براي نگار پيش اومده بود و احسان مثل يه فرشته نجات بهش كمك كرد. توضيح احسان رو بي اجازه اينجا ميارم! حتما شما رو هم مثل من و نگار نجات خواهد داد: "سلام... همه اون کساني که با مسنجر مشکل دارن. برن به اين آدرس روي کامپيوترشون: program files/yahoo/messenger اونجا يه فايلي ميبينين به اسم ID.ab که منظور از ID مال خودتونه مثلا مال من اينجوريه: e_poison.ab واسه حل شدن مشکل فقط اون فايل رو delete کنيد و دوباره با خيال راحت login کنيد. من اين روش رو خيلي اتفاقي پيدا کردم ولي براي خودم و بقيه جواب داد... " |
|||||