اولين بار بود كه چنين حسي بهم دست مي داد... شوق ديدار اون روز عظيم براي اولين بار تو دلم بوجود اومد... نمي تونم بگم حالم چه طور بود، ولي قلبم آروم نداشت. كاش مي تونستم قشنگ بيان كنم... آخه الآن 2 نصف شبه... شايد فردا... اگه دير نشده باشه...
فقط مي خوام بگم مرسي خدا... مرسي كه هوامو داشتي... بازم داشته باش، خيلي محتاجم... خدايا... بقيه اش رو اينجا نمي گم، نمي خوام رنگ ريا بگيره... فقط ممنونم ازت...