|
||||||
|
||||||
صفحه اصلی
تشکر
|
Monday, August 12, 2002 به نام آغاز سلام. ديگه شروع ميكنم. با نام اوني كه هميشه همراهم بوده و هميشه كمكم كرده... هنوز خيلي مونده تا عادت كنم، به شكل و شمايل اينجا، به تايپ فارسي، به چيزايي كه هنوز ياد نگرفتم و برام تازگي دارن... خيلي وقته كه وبلاگ ميخونم، چند بار هم به فكرم رسيد كه بنويسم اما نخواستم. به دلايل مختلف! يكيش اين بود كه نميخواسنم وقتم رو زياد بگذارم براي نوشتن، آخه من 6 ساله كه مينويسم اما توي دفتر! و مسلما وقت خيلي كمتري هم ميگيره، بعدشم... دفتر روح داره. من براي خط آدمها ارزش زيادي قائلم، ريطي نداره كه خوش خط يا بد خط باشن اما يه جورايي كه نميتونم براش قائده اي درست كنم به شخصيتشون ربط داره... به خاطر همينه كه حس ميكنم وبلاگ روح نداره و اينا... يه دليل ديگه هم كه شايد از بقيه مهمتربود اين بود كه ميترسيدم، ميترسيدم از اينكه تحت تاثير خواننده هاي وبلاگم قرار بگيرم و ديگه براي خودم ننويسم. به نظر من بدترين چيز براي يه نويسنده (يا دست كم يه وبلاگ نويس) اينه كه براي ديگران بنويسه... آره خلاصه كلي دليل داشتيم واسه ننوشتن! اما 2 روز پيش چند تا وبلاگيست سمج افتادن به جونم كه: بنويس! و من فكر كردم به تجربش مي ارزه! من آخه عاشق تجربه كردنم D: الان هم دارم فقط تجربه ميكنم. اگه ببينم خوشم نيومده ميذارم ميرم! گفته باشم!!! همين ديگه! چه خبرمه هنوز هيچي نشده خودم رو خفه كردم! اميدوارم راهم درست باشه... خدايا مثل هميشه كمكم كن. و ممنون به خاطر تمام تجربه هاي قشنگي كه بهم دادي (هرچند بعضياش خيلي سخت بوده!) خلاصه خدا جون؛ خيلي مخلصيم! باباي |
|||||